نویسنده: محمد ثقفی
بسیجی هستیم.
هنوز که هنوز است دلمان به یاد اماممان می تپد. هنوز که هنوز است آرزو می کنیم که کاش بودیم و در بهبوهه ی انقلاب و جنگ جانمان را فدای امام و آرمان های جهانی اش می کردیم؛ بودیم و در راه مستضعفان جهان سلاح به دست می گرفتیم...
بسیجی هستیم.
هنوز بانگ امام در گوشهایمان هست که گفت:
«به حرف آن هایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می کنند و می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. اگر چنان چه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه درکار نباشد، طاغوت است. یا خدا یا طاغوت.»
و هنوز که هنوز است به هوای هواداری او پشتیبان ولایتیم. ولایت فقیه لازمه ی اسلام بود، آن اسلامی که امام به ما آموخت؛ هنوز هم جز اسلام ناب امام، اسلامی دیگر نمی شناسیم جز اسلام آمریکایی.
بسیجی هستیم.
هنوز هم دلمان برای مستضعفین می تپد. هنوز هم از این که عده ای در عشرت و شهوت غرق اند و عده ای برای سیر کردن شکمشان به هزار مصیبت گرفتار، در رنجیم. هنوز هم از این که حق مظلوم از ظالم بدون لکنت زبان گرفته نشود معذبیم. هنوز هم شریک غم همه ی مستضعفان جهانیم، هم آن ها که کرامت و عزتشان را سرمایه داران خدانشناس به یغما برده اند و از زندگی جز گرسنگی و محرومیت چیزی ندیده اند. هنوز هم در سرمان خیال این است که نباید در برابر سیری مترفین و گرسنگی محرومین سکوت کنیم. هنوز هم که هنوز است نمی توانیم با مرفهین بی درد همداستان شویم.
بسیجی هستیم.
از آن زمان که به پدرمان، خمینی، جام زهر خوراندند، کاممان تلخ است. از آن زمان که بی پدر شدیم، هنوز احساس یتیمی می کنیم. هنوز هم آخرین بندهای مانیفست مبارزه اش را امیدوارانه تکرار می کنیم باشد که امیدمان به تحققشان نا امید نشود:
«ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم. ما غیر از خدا کسى را نداریم. و اگر هزار بار قطعه قطعه شویم، دست از مبارزه با ظالم بر نمىداریم .»
«امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار، و جنگ پابرهنهها و مرفهین بىدرد شروع شده است. و من دست و بازوى همه عزیزانى که در سراسر جهان کوله بار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نمودهاند مىبوسم.»
«تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسى دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لا اله الّا اللَّه» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم.»
« ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگى به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم.»
هنوز که هنوز است مصائب همه ی مستضعفان جهان از ترکستان شرقی تا صعده و از غزه تا عراق را مصیبت خود می دانیم. چه کنیم؟ به کلام اماممان، هنوز هم در سر، خیال یاری همه ی کسانی را داریم که کوله بار مبارزه را به دوش می کشند.
بسیجی هستیم.
هنوز در خیالمان آرمانشهر خمینی است. می پنداریم که هنوز هم می شود کشوری ساخت که پناهگاه همه ی آزادگان جهان باشد، که مظلوم دادش را بدون لکنت زبان از ظالم بخواهد، که سیر از شدت سیری و گرسنه از تاب گرسنگی بیخواب نشود، که رعیت برای والی خیرخواهی کند و والی با رعیت به عدل و لطف رفتار کند...
بسیجی هستیم.
هنوز هم هزار گونه سخن می شنویم و سکوت می کنیم. هنوز هم از هیاهوها نمی هراسیم. هنوز هم تا برپایی حکومت عدل علوی و در راه نهضت جهانی اسلام پیرو ولایتیم. هنوز هم گوش به فرمان تنهاترین سرداری هستیم که هنوز دماغش هوای آرمان های خمینی را دارد. هنوز هم اهل کوفه نیستیم...
بسیجی هستیم.
و از این دست بسیجی خواهیم ماند!